گفتگو با پدر شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری

وقتی یک سرپناه داری، دیگر در فکر این نیست که جابجا بشویم. من الان عذاب گرفته ام که چطور کارتن ها را بلند کنم و چگونه اسباب‌کشی کنم؟... تا ببینیم خدا چه می خواهد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق – میثم رشیدی مهرآبادی : برایمان عجیب بود اما واقعیت داشت. پدر شهیدی که بارها نامش را شنیده بودیم و ارادت خاصی به او داشتیم، در حاشیه شهر پاکدشت، در آستانه بی‌خانمانی بود! بروبچه‌های سپاه برایش پولی جور کرده بودند تا خانه کوچکی بخرد اما جهش قیمت‌ها، دستش را کوتاه کرده بود. حالا حتی با آن پول نمی‌توانست همین خانه‌ای که در آن زندگی می کند را اجاره کند!

وقتی تلفنش را گرفتیم، غم از صدایش می بارید. مردی که از بچگی در خیابان‌های تهران کار کرده بود،  با سختی روزگارش را گذرانده بود و لقمه‌های حلالش، پسرش محمدهادی را جانفدای اهل بیت(ع) ‌ کرده بود، حالا گرفتار تأمین سرپناهی برای خودش و دخترانش بود. کاری که از دست ما برمی‌آمد این که قبل از ظهر پانزدهمین روز از خرداد، زیر تیغ تیز آفتاب، خودمان را به خانه‌های مسکن مهر پاکدشت برسانیم و بنشینیم پای صحبت مردی که از چهره‌اش می‌شد سال‌ها سختی و مرارت را فهمید.

قسمت های قبلی گفتگو را اینجا بخوانید؛

وقتی پدر شهید از گرسنگی از حال رفت +عکس

پدر شهید: جمعه‌ها خانه‌ مردم را نظافت می‌کردم! +‌ عکس

کارتن‌خوابیِ شهید ذوالفقاری در نجف! +‌ عکس

سرنوشت «هادی فلافلی» در مقبره خانوادگی نجف! +‌ عکس

حدود سه ساعت یک جفت گوش دیگر هم قرض کردیم برای شنیدن درددل‌های بابا رجبعلی که محمدهادی‌اش در سامرا شهید شد و حتی نتوانست پیکر جوانش را ببیند و به دل خاک بسپارد. حرف‌هایش را شنیدیم به امید این که شاید گره‌های زندگی‌اش به دست کسی باز شود. ما امیدوار بودیم و او، امیدوارتر. محمدهادی که کنار مزارش در قبرستان وادی‌السلام نجف، حاجت می‌دهد، مگر می‌شود هوای پدرش را نداشته باشد؟...

آنچه در این چند قسمت می‌خوانید، متن کامل این گفتگوی سه ساعته است. برای حل مشکلات این پدر دردمند، یا کمک کنید، یا دعا...

پدر شهید: شاید مجبور شوم در پارک چادر بزنم!

پدر شهید: یکی هست که هر هفته پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها می‌آید کنار سنگ مزار یادبود آقا هادی و عکس‌های هادی را می گذارد و تا شب هم می ایستد. هر هفته می آید. من خودم می گویم این جوان کار و زندگی ندارد؟ دیروز گفتم یکی از عکس های هادی را بیاورد. آمده بود تا دم درِ خانه ما تا عکس را بدهد. گفتم بیا اینجا پیشم بنشین. با هم یک چای خوردیم. گفتم تو بیکاری؟ گفت چرا حاج آقا؟ گفتم بیکاری که پنجشنبه و جمعه وقتت را می گذاری کنار یادبود پسر من؟ مگر تو زن و بچه نداری؟ باید بروی کار کنی... گفت حاج ‌آقا! اگر یک چیزی بگویم ناراحت نمی شوی؟ گفتم نه. گفت من هر چیزی از هادی خواسته ام به من داده. هر وقت اراده کنم، هر چیزی بخواهم بهم می دهد. گفتم خب وقتت را چرا اینقدر می گذاری؟ برو به سینما و پارک و تفریح آخر هفته. گفت من از پسرت چیزهایی گرفته ام و نذرم هم این است که پنجشنبه و جمعه کنار یادبودش باشم. عکس ها را می گذارد روی مزار و همان دو و بر می گردد. سنگ مزار را تمیز می کند و مثل یک خادم، مراقب است.

می گفت کسانی که می آیند آنجا و می گویند ما هر چه گفتیم، شهید حاجت ما را نداد؛ دروغ می گویند. من همین که به آقا هادی بگویم این را می خواهم،‌ فردایش هم که نباشد، ‌پس فردایش به من می دهد.

**: آن جوان اهل کجاست؟

پدر شهید: اهل تبریز است و از شهر قدس سمت کرج هر هفته پنجشنبه ها و جمعه ها می آید آنجا. شب جمعه می رود خانه و دوباره صبح جمعه برمی‌گردد. می‌گوید: آنطور که شهید می گوید عمل کنید، اگر نداد، هر چیزی خواستید به من بگویید... آنطور که پسر تو گفته، من عمل کردم و غیر ممکن است خارج از آن عمل کنم. همه چیز هم به من داده. سلامتی بخواهم، ‌داده؛ مال و منال بخواهم، داده.

یک مریض دیگر هم بود که سرطان خون داشت. میدان صادقیه و بلوار فردوس می نشستند. در آن محدوده ما را به مسجد فاطمه زهرا(س) دعوت کرده بودند. یادواره ای برای آقا هادی گرفته بودند. آخر یادواره هم نفری یک کتاب «پسرک فلافل فروش» هدیه می دادند. بعد از شش ماه، همانجا یک یادواره هم برای شهید رسول خلیلی گرفتند. ما را هم دعوت کردند و رفتیم. مراسم که تمام شد یکی گفت چیزی بگویم باورت می شود؟ پسر شما یک بیمار سرطان خونی را شفا داده. گفتم این هم می خواهد هندوانه زیر بغل ما بگذارد! من هم چیزی نگفتم و جوابش را ندادم. بعدا کمی فکر کردم و گفتم به او بگویم خانه اش را هم بلدی کجاست؟ می شناسیش؟ اگر بلد بود می خواهم که من را ببرد آنجا. رفتم و بهش گفتم شما نشانی آن نفر را بلدی؟ گفت آره. گفتم من را هم می بری؟‌ گفت بله حاج آقا می‌برمت. گفتم پس برویم.

بعد از مراسم یک جعبه شیرینی گرفتیم و رفتیم خانه‌شان. وقتی ما را دیدند خیلی ذوق کردند. گفت این پسر من که سرطان خون داشت، پسرت به من برگردانده و الان خوب شده و شفا گرفته. گفت من پسر شما را واسطه قرار دادم تا برای من دعا کند. دو ماه با این کتاب «پسرک فلافل فروش» اشک ریخته ام و با پسرت صحبت کرده ام. گفتم که آقا من چنین مشکلی دارم و شفای پسرم را از خدا می خواهم. تو واسطه شو. تو که عاشق حضرت زهرا هستی و می خواهی انتقام سیلی اش را بگیری به همان حضرت قسمت می دهم که از آن بزرگوار بخواهی پسر من را دعا کند.

پدر شهید: شاید مجبور شوم در پارک چادر بزنم!

**: پسرش چند ساله بود؟

پدر شهید: چهارده پانزده ساله بود... شما می توانی بروی و از آن بچه سئوال کنی... یکی آمده بود که بعد از بیست سال بچه‌دار شده بود. کنار مزار می نشینیم و با این آدم ها صحبت می کنیم و حالمان خوب می شود.

**: با حاج قاسم سلیمانی هم دیدار داشتید؟

پدر شهید: بله،‌ دیدار داشتیم و یک نامه هم بهشان دادیم و گفتیم که ما پیر شده ایم و خسته شده ایم از اسباب‌کشی و جابجایی. هر وقت می خواهم از این خانه جابجا بشوم، پول پیش خانه‌مان کم می آید. یک بار چند سال پیش آقای عبدالرضا هلالی نزدیک به بیست میلیون کمک کرد. حاج قاسم دستور داد که آبرومندانه مشکل مسکن من را حل کنند. قرار شد که این کار را انجام بدهند.

بعدش حاج قاسم به شهادت رسید. ما هم رفتیم و دستور حاج قاسم را یادآوری کردیم. چهار تا نامه نوشتند. گفتند بروید از بنیاد شهید، نامه ای بیاورید که از امتیاز منزل استفاده کرده اید یا نه. از بنیاد شهید نامه آوردیم و نوشتند که تا الان از هیچ امتیازی استفاده نکرده‌ایم. گفتند شاید زمینی از سازمان شهرسازی گرفته باشید؛ ‌بروید تاییدیه از مسکن بگیرید. رفتم و تاییدیه بنیاد مسکن را هم گرفتم و نوشتند فاقد هر گونه خانه و زمین هستیم. گفت نامه‌نگاری هایی کرده ایم و در آخر هم سر کار ماندیم و دنبالش را نگرفتیم. این نامه ها هم هیچ حاصلی برای ما نداشت.

بعدش یک بنده خدایی گروه جهادی داشت و گفت اگر بتوانی چند متر زمین بگیری، ‌ما برایت رایگان، خانه ای می سازیم. نگران نباش. اما برای خرید زمین بودجه نداریم. به فرماندار پاکدشت گفتیم که زمینی به ما بدهد که گفت برو به زمین شهری بگو. آنها هم گفتند که در مزایده باید شرکت کنی. ما برای شرکت در مزایده بودجه نداریم.

پدر شهید: شاید مجبور شوم در پارک چادر بزنم!
نامه چهار امضا

**: اینجا در نامه نوشته می‌توانید حسینیه ای به نام شهدای مدافع حرم بسازید.

پدر شهید: مثلا قرار بود حسینیه ای به نام شهدای مدافع حرم بسازیم که طبقه همکفش مراسمات برگزار بشود و طبقه بالا هم سکونت داشته باشیم. به این طریق بتوانیم از مستاجری راحت بشویم.

**: این نامه را فرماندار پاکدشت به اداره شهرسازی داده بود؟

پدر شهید: بله؛ این هم نشد چون باید در مزایده شرکت می کردیم و امکانش نبود و فعلا اتفاقی نیفتاده. الان هم ۱۲ تیرماه باید این خانه را خالی کنیم و نمی دانیم باید چه کاری بکنیم.

پارسال آمدیم و در همین مسکن مهر، تصمیمی گرفتیم خانه ای بخریم و قولنامه کردیم. گفتند که شما یک جا را بخرید ما ۱۱۵ میلیون می دهیم. با پول خودمان می شد ۲۰۰میلیون. خانه ای دیده بودیم که ۵۰۰ میلیون بود. قرار بود برای بقیه مبلغ هم بانی پیدا بشود. ما خانه‌ای را با ۴۵۰ میلیون تومان قولنامه کردیم. آقای زارع مسئول ایثارگران هم ۱۱۵ میلیون تومان داد. هنوز ۲۵۰ میلیون کم داشتیم. هر چه تلاش کردیم بقیه اش جور نشد. حتی به مسئولان هم نامه زدیم و خواستیم کمکمان کنند اما نتیجه ای نگرفتیم. یکی آمد و گفت چرا در صفحه مجازی مسئولان چنین نامه ای نوشته ای؟ ‌ضد انقلاب ها سوء استفاده می کنند. گفتم من به ضد انقلاب چه کار دارم؟! مشکلی داشته‌ام که مطرح کرده‌ام.

خلاصه همینطوری ماندیم و آن قولنامه را هم فسخ کردیم چون نمی توانستیم بقیه پول را بدهیم. به آقای زارع هم گفتیم که نشد و گفتند ۱۱۵ میلیون را بریزید به حساب ایثارگران.

**: الان دیگر با این مبلغ ها نمی شود خانه خرید.

پدر شهید: الان جایی هست که ۶۰۰ تا ۷۰۰ میلیون قیمت دارد. همین خانه ما را فروخته اند ۵۵۰ میلیون تومان. ۱۰۰ متر هم بیشتر ندارد.

پدر شهید: شاید مجبور شوم در پارک چادر بزنم!

**: محلیت اینجا خوب است؟

پدر شهید: خوب نیست اما بهتر از مستاجری است. وقتی یک سرپناه داری، دیگر در فکر این نیست که جابجا بشویم. من الان عذاب گرفته ام که چطور کارتن ها را بلند کنم و چگونه اسباب‌کشی کنم؟... تا ببینیم خدا چه می خواهد.

نامه ای هم برای مقامات بالا نوشتیم و بنیاد شهید گفت طبق ضوابط، ‌وام مسکن می دهیم. گفت باید سند داشته باشید و سند آزاد باشد؛ ‌اوقافی نباشد؛ خانه‌ای که می خواهید بخرید، اگر ۳۰۰ میلیون وام می دهیم، باید یک میلیارد ارزش داشته باشد. گفتم من اگر ۷۰۰ میلیون داشته باشم، یک خانه می خرم و نیازی نیست بروم و وام بگیرم.

**: الان شما کار هم می کنید؟

پدر شهید: نه، از وقتی که هادی شهید شده خیلی کم کار می کنم. نمی توانم از خانه بیرون بیایم. حال خوشی ندارم. حدود یک میلیون و ششصد هزار تومان بنیاد شهید حقوق می دهد که البته قرار است اضافه بشود. یارانه را هم که می گیریم.

**: از آن۱۱ سال بیمه ای که داشتید،‌ مستمری نمی گیرید؟

پدر شهید: نه،‌ سوابقم کم بود. البته قرار شد از مستمری تامین اجتماعی بگذریم تا حقوق بنیاد شهید برقرار بشود. من برای همین حقوق بنیاد،‌ نامه چهار امضا گرفتم که از هیچ جایی حقوق نمی‌گیرم و کار نمی کنم تا حقوق بنیاد شهید برایمان برقرار شد. امضای بیمه اجتماعی،‌ بازنشستگی و نیروهای مسلح و ... را گرفتم که ثابت کنم جایی کار نمی کنم. تا این نامه را نبریم، حقوق را نمی دهند.

پدر شهید: شاید مجبور شوم در پارک چادر بزنم!

**: ان شا الله ما این مشکلات را منعکس می کنیم تا اگر کسی دستش می رسد،‌ کاری بکند. موردی داشتیم که بنیاد شهید منزلی را با هزینه خودش اجاره کرده بود و در اختیار خانواده شهید گذاشته بود که تا چند سال راحت باشند. این امکان هم وجود دارد. چون الان با این مبالغ نمی شود خانه خرید.

پدر شهید: آنقدر آمده اند و رفته اند ولی اتفاقی نیفتاده... دلم می سوزد برای مستاجران. ما حقوق بخور و نمیری داریم اما هستد خانواده‌هایی که درآمد هم ندارند و مستاجرند. واقعا سخت است. خدا بزرگ است. بالاخره ما امیدمان را از دست نمی دهیم. ما راضی هستیم به رضای خدا.

**: یک سری مادران شهدا هم در این شهرک هستند؟

پدر شهید: در پاکدشت هستند در حصار امیر اما اینجا نیستند.

ما هم چند روز دیگر وقت داریم. اگر اتفاقی افتاد که چه بهتر و اگر هم نشد، بالاخره اینجا پارک ‌هایی هست که می شود چادر بزنیم. چند سال پیش هم اثاثیه‌مان بیرون بود تا این که آقای هلالی آمد و مشکلمان را حل کرد. در یک مصاحبه ای گفته بود که به سر مزار آقا هادی رفته بود و گفته بود حاجت من را بده من هم کاری برایت انجام می دهم. به ما گفت حاجتم را گرفتم و حالا هم فرصتی شده که به شما کمک کنم.

یکی دیگر هم از قم آمد و گفت من خواب دیده ام و وقتی به دفتر آیت الله بهجت رفتم، به من گفتند تعبیر خوابت این است که پدر شهید،‌ مشکلاتی دارد؛ بروید و مشکلش را حل کنید. من هم گفتم ما مشکلی نداریم. گفت راستش را بگویید. من باز هم حرفم را تکرار کردم. گفتم هیچ مشکلی ندارم؛ فقط صاحب‌خانه گفته یا بیست میلیون بدهید و خانه را تمدید کنید یا خانه را خالی کنید. همانجا بود که بیست میلیون کمکمان کردند و اجاره نامه را تمدید کردیم. این حرف برای دو سال پیش است که همین جا را تمدید کردیم.

پدر شهید: شاید مجبور شوم در پارک چادر بزنم!

**: ان شا الله شهید هادی هم برای شما دعا می کند و امیدواریم به زودی مشکلتان حل شود.

 

پایان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 36
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 19
  • س IR ۰۷:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    21 0
    رضوان الهی روزی شهید هادی و شهدا .اگر شماره حساب بزارید ان شالله هزینه منزل هم تهیه میشود
    • محسن IR ۰۹:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
      7 3
      از محاسن و چهره این پدر شهید شرم کنید ...خجالت بکشید
    • IR ۱۱:۰۲ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
      8 0
      لطف کنید یک راه ارتباطی که پوششی هم داشته باشد و پدر شهید ناراحت نشود برای کمک مالی خرید منزل معرفی کنید. به خدا یک بار زیارت شهید ذوالفقاری بعد از مرگ می ارزه به یک (یا برای اونهایی که داراترن به چند) ماه حقوق کارم که بدم برای پدر شهید.
  • نهضت جهانی صلوات IR ۰۸:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    5 1
    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم# خوشا بحال آنانکه با شهادت رفتند# حضرت امام خمینی رحمه الله علیه# زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست# حضرت امام خامنه ای حفظ الله # خدا وند به مسئولین نظام توفیق خدمتگزاری مخلصانه را دوچندان کند تا این گونه گرفتاری های خانواده های معظم شهدای عزیز مرتفع شود# برای شادی ارواح شهدای گرانقدر واین شهید عزیز 14 صلوات تقدیم میشود
    • مهرداد IR ۰۹:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
      3 3
      ما هم چند روز دیگر وقت داریم. اگر اتفاقی افتاد که چه بهتر و اگر هم نشد، بالاخره اینجا پارک ‌هایی هست که می شود چادر بزنیم. ذخایر و فعالیت‌های هسته‌ای ایران افزایش و توسعه یافته است، صادرات نفتی ایران افزایش ۴۰ درصدی داشته است. همچنین با وجود تورم‌های ظالمانه آمریکایی‌ها، شاهد رشد ۲۰ درصدی تجارت خارجی ایران و مثبت شدن تراز تجاری و رشد ۴ درصدی اقتصاد بوده‌ایم و...
  • IR ۰۸:۲۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    2 0
    عااااااااااااااااااااالی
  • IR ۰۸:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    6 0
    شماره حسابی جهت کمک به این پدر شهید رنج دیده بگزارید. مردم چشم رو و همت دارند از مسئولین توقعی نیست متاسفانه
  • IR ۰۹:۰۲ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    2 0
    🌷نثار ارواح طیبه همه شهدا، در طول همه زمانها ،صلوات: 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌ فَرَجَهُمْ‌ وَ رُوحَهُمْ وَ رَاحَتَهُمْ وَ سُرُورَهُمْ وَ أَذِقْنِی طَعْمَ فَرَجِهِمْ وَ أَهْلِکْ أَعْدَاءَهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنس..🌷 لطفا راهی بگوئید که ما به اندازاه توانمان از شرمندگی این خانواده عزیز دربیائیم.
  • یدالله IR ۰۹:۱۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    3 13
    چه سخت است فروختن خون عزیز ان هم به قیمت سرپناه .
    • IR ۰۹:۵۵ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
      8 1
      ما به وسعت یک سرزمین به خانواده شهدا مدیونیم. یک خونه که چیزی نیست
    • IR ۱۰:۱۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
      5 1
      9/14نفهم خون شهید که فروختنی نیست حمار نیست مانند تو بفروشند شهید با خدا معامله کرده
    • IR ۱۰:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
      4 1
      الله اکبر چه جمله ی سختی گفتی پناه می برم بخدا
    • IR ۱۱:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
      7 1
      فروختن؟! بی ادبی هم حدی دارد.
  • IR ۱۰:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    3 1
    خجالت آور است که پدر شهید منزل ندارد وای وای
  • IR ۱۲:۳۰ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    4 2
    چرا بعضی از خانواده های شهید وضعشون خوبه بعضی ها هم مثل این بنده خدا دچار فلاکت شدن. رهبری باید دخالت کنه و موضوع رو حل کنه
  • IR ۱۳:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    3 1
    سلام. لطفا راهی برای کمک به این عزیز ارائه فرمایید. نکته دوم؛ تفریح مؤمنین، ارتباط با خدا است. خیلی هم بهتر از پارک و سینماست. معنویت مؤمنین از سر اکراه نیست.
  • بنده ی ناچیز IR ۱۳:۲۸ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    6 1
    خدایا به حق این شهید عاقبت هممون رو ختم بخیر کن. رضوان و مامن الهی نصیبتون باد.ما رو هم دعا بفرمایید
  • US ۱۳:۳۸ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    2 0
    ای وای
  • IR ۱۴:۵۴ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    3 0
    با سلام الان كه اين مصاحبه را خواندم و دارم اين متن راتايپ مي كنم قطرات اشك از چشمانم جاريست.رضوان و رحمت الهي بر روح بزرگ شهيد والامقام ذوالفقاري.از داشتن چنين جوانان پرشور به خودم مي بالم و ان شالله كه شفاعت آن بزرگواران نصيب ما شود.اي كاش قدرتي داشتم و مي توانستم مشكل اين پدر بزرگوار را حل مي كردم اما صد افسوس.
  • IR ۱۵:۱۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    10 0
    مشرق یه شماره حسابی که تایید میکنی و متعلق به این پدر شهید هستش رو به انتهای مطلب پیوست کن تا مبلغی رو واریز کنیم.
    • IR ۱۷:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
      2 0
      من امروز سپاه شهرمون و بنیاد شهید رفتم، سپاه گفت که ما اطلاعاتی نداریم و بهتره به بنیاد شهید مراجعه کنید، بنیاد شهید هم که گفتن باید از یه سازمانی جایی نامیه بیارید چون نمیتونیم اطلاعات افراد رو به شما بدیم!
  • ائلدار بایرام اف IR ۱۷:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    2 0
    بنیاد شهید باید خانه سازمانی و تعدادی خانه در همه جای کشور داشته باشد و مدتی در اختیار خانواده شهدای تیازمند بگذارد و در این مدت هم با فراهم کردن شغل و فکر درست و حسابی خانه برای شان تهیه کند. این خانه ها جهت اسکان چند ساله باشد و در اختیار بنیاد شهید. صدقه دادن به این عزیزان اصلا خوب نیست.
  • تبریز IR ۲۱:۱۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    2 0
    بنده سال 1365 در شهرداری کار میکردم یکی از همکاران خانوادگی 70 درصد معلول بودند و مستاجر . شهردار وقت که یک رزمنده تمام عیار بود به من گفت : وکیل و نماینده دستگاه هستی . از قطعات سهمی شهرداری یک قطعه به این همکار واگذار کنیم و هر مصلحتی دیدی انجام بده . خودم معاون شهرسازی بودم و اشرافیت به قطعات را داشتم یک قطعه 200متری بر خیابان 24 متری نشان کرده و سند مالکیت را بنام این همکار زدیم و پروانه ساختمانی را رایگان خودم صادر کردم و سپس طی درخواستی از شهردار خواستم دستور بده تیرآهن و کل مصالح و نیروی کار اعم از بنا و کارگر به حساب شهرداری با نظارت یکی از همکاران مومن تامین و شروع کنند بخدا قسم در عرض 45 روز با زیربنای 120مترمربع تکمیل و به همکار معلول مان تحویل داده شد .
  • محمد جواد DE ۲۲:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
    4 0
    سلام اگر امکان دارد بنده را به طریقی به این پدر شهید بزرگوار وصل کنید ان شاالله که مشکل حل می شود
  • IR ۰۱:۵۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۷
    1 0
    سلام انشاءالله بتونیم کاری برای این پدر شهید انجام بدیم.
  • IR ۰۵:۱۲ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۷
    0 1
    دورود بر مسؤلین مدیران ،نمایندگان محترم مجلس وغیور مردان پست وشوکت ومقام ،این پیرمرد پدر شهیدصبوری نکرده ورفته مصاحبه کرده انشاء الله این پدر محترم را ببخشید حلالش کنید....!!
  • شهاب IR ۰۶:۱۸ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۷
    1 0
    امروز هرپست وآبروئی داریم از زحمات وتلاش حضرت امام ره و جانفشانی شهداست ،امام فرمودند:خانواده شهدا چشم وچراغ این ملتند،وبه یقین چنین است ،ایکاش شرایطی بود که این پدر بزرگواررا خدمت می رسیدیم و خدمت ایشان می کردیم ،فردا چگونه روئی داشته باشیم که بتوانیم پاسخ گوی شهیدان خدا باشیم ،با خواندن این مصاحبه بخدا اشکمان جاری وقلبمان لرزان اندوه فراوان شد.
  • IR ۱۱:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۸
    2 0
    سلام دوستان.
    • IR ۰۵:۱۰ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۹
      0 0
      سلام.امسال این پدرشهید.فرزندان شهید بیمارهم هستن که شرایط.این.چنین.دارن.ولی.افسوس
  • فاتح IR ۲۳:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۴/۰۹
    0 0
    سلام،چه مقدار مبلغی نیاز دارن ایشون برا خونه؟ میشه باهاشون ارتباط گرفت؟
  • میلاد یزدان فر IR ۱۴:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۳
    0 0
    سلام من حاضرم منزلی رو یکسال به صورت رایگان در اختیار این پدر بزرگوار قرار بدم. هر چی گشتم تماسی پیدا کردم.
  • میلاد IR ۱۹:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۴/۱۳
    0 0
    من الان رفتم پاکدشت و خبر گرفتم شکر خدا منزلی فعلا براشون تهیه شده تا زمانی که خونه بخرن ان شاا...
  • فریور IR ۰۸:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۷/۱۸
    0 0
    لطفا آدرس و شماره تلفن این پدر شهید ذوالفقاری ارسال بفرمایید برای تهیه مسکن آن شالله
    • IR ۰۱:۰۱ - ۱۴۰۲/۰۲/۲۵
      0 0
      از این خبر کمک بگیرید مراسم تشییع پیکر مادر شهید جمعه ۲۴ دی‌ماه ۱۴۰۰ حوالی ساعت ۹ صبح از مقابل منزل واقع در میدان آیت‌الله سعیدی، خیابان آل آقا، بن بست شهید محمدهادی ذوالفقاری به مسجد مسجد موسی بن جعفر(ع) برگزار خواهد شد. بناست پیکر این مرحومه در بهشت زهرا کنار مزار یادبود شهید ذوالفقاری به خاک سپرده شود.
  • IR ۱۴:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۸/۲۹
    0 0
    احساس شرم می کنم، فردای قیامت چه جوری در چشم شهید ذوالفقاری نگاه کنیم... تو را به خدا........

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس